شمس تبریزی و مولوی
شمس تبریزی عاشق سفر بود و عمر را به سیر و سیاحت میگذرانید و در یک
جا قرار نمیگرفت، آنچنان که به روایت افلاکی «جماعت مسافران صاحبدل او را پرنده
گفتندی جهت طی زمینی که داشته است.» شمس
تبریزی در ۲۶ جمادیالاخر ۶۴۲ به قونیه رسید. با مولوی ملاقات کرد و با شخصیت نیرومند
و نفس گرمی که داشت مولانا را دگرگون کرد. تا پیش از دیدار شمس تبریزی، مولوی از
عالمان و فقیهان و اهل مدرسه بود. در آن زمان به تدریس علوم دینی مشغول بود، و در
چهار مدرسهٔ معتبر تدریس میکرد و اکابر علما در رکابش پیاده میرفتند.
با دیدار شمس تبریزی، مولوی لباس عوض کرد، درس و وعظ را یکسو نهاد و
اهل وجد و سماع و شاعری شد. برای مردم قونیه مخصوصاً پیروان مولانا تغییر احوال او
و رابطهٔ میان او و شمس تبریزی
تحملناکردنی بود. عوام و خواص به خشم آمدند، مریدان شوریدند، و همگان کمر به کین
او بستند. شمس تبریزی بعد از شانزده ماه در ۲۱ شوال ۶۴۳ بیخبر قونیه را ترک کرد.
اندوه و ملال مولوی در آن ایام بیکرانه بود.
سرانجام نامهای از شمس تبریزی رسید و معلوم گشت که او در شام است.
مولوی فرزند خود سلطان ولد را با بیست تن از یاران برای بازآوردن او فرستاد. شمس
تبریزی در ۶۴۴ با استقبال باشکوه به قونیه بازگشت. محفل مولوی غرق شور و شادی و
وجد و سماع شد.
اما شادمانیها دیری نپایید. باز آتش کینه و تعصب بالا گرفت و رنجها
و آزارها به شمس تبریزی رسید. او با همه عشق و علاقهای که به صحبت مولانا داشت
تصمیم به ترک قونیه گرفت. به مولانا میگفت: «سفر کردم آمدم و رنجها به من رسید
که اگر قونیه را پر زر کردندی به آن کرا نکردی، الا دوستی تو غالب بود… سفر دشوار میآید، اما
اگر این بار رفته شود چنان مکن که آن بار کردی» به سلطان ولد فرزند مولوی که نزدیکترین
مرید و همراز او بود بارها میگفت:
خواهم این بار آنچنان رفتن که
نداند کسی کجایم من
همه گردند در طلب عاجز ندهد
کس نشان ز من هرگز
سالها بگذرد چنین بسیار کس
نیابد ز گرد من آثار
در سال ۶۴۵ شمس تبریزی بی آنکه کسی آگاه شود قونیه را رها کرد و راه
سفر در پیش گرفت. مولوی بیتاب مدام در جستجوی خبری از شمس تبریزی بود. بارها کسانی
به او مژده میدادند که شمس تبریزی را در شام دیدهاند و او مژدگانیها میداد. با
همین خبرها بود به امید یافتن شمس تبریزی دو بار به شام سفر کرد اما نشانی از او نیافت.
شمس تبریزی به سلطان ولد گفته بود و چند بار این سخن را مکرر کرده که این بار بعد
از ناپدید شده به جایی خواهد رفت که کسی نشانی از او نیابد.
در باره مقصد سفر واپسین شمس تبریزی از قونیه، در منابع موجود چیزی نیامده
است، اما از اینکه در منابع قدیمی مزار او را در شهر خوی نشان دادهاند معلوم میشود
که مستقیماً یا بهطور غیر مستقیم به خوی رفته است. قدیمترین جایی که از وجود
مدفن شمس تبریزی در خوی ذکری رفته در مجمل فصیحی ( تألیفشده در ۸۴۵) است که در
حوادث سال ۶۷۲ مینویسد: «وفات مولانا شمسالدین تبریزی مدفوناً به خوی.» اما
گزارش معتبر دیگر در این باره، در منشآتالسلاطین فریدون بیک است که در گزارش
لشکرکشی سلیمان اول سلطان عثمانی به ایران در بازگشت او از تبریز به دیار روم
آورده است که در سه روزی که در تابستان ۹۴۲ در خوی گذرانیده سلطان عثمانی «با حضرت
سرعسکر سوار شدند و به زیارت مزار شریف حضرت شمس تبریزی مشرف گردیدند.». با گذشت
قرنها آرامگاه شمس تبریزی ویران گردید و از آن منار آجری به نام شمس تبریز بر جای
مانده بود.