شنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۹۵

محمد شریفی‌مقدم در تریبون آزاد دانشگاه شریف از فشارها بر اهل عرفان و تصوف گفت


 گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر است                      اما چه سود، حاصل گل‌های پرپر است
 طرح بحثی که بنده خواهم داشت ذیل عنوان کلی این تریبون یعنی آزادی پس از انقلاب اسلامی است.
فیلسوفان سیاسی برای آزادی دو شاخصه‌ی مهم در نظر گرفته‌اند؛ یکی فقدان مانع و دیگری امکان بروز و انجام خواست مورد نظر؛ از این منظر پرنده در قفس به دلیل وجود مانع از آزادی محروم است حال اگر پرنده از قفس ازاد باشد اما مجال پرواز نداشته باشد (به دلیل ضعف یا آسیب دیدن پرها) بازهم بی‌بهره از آزادی است.
با این تعریف سخن از آزادی برای فرودستان جامعه، که از بدیهی‌ترین حقوق خود محروم بوده و این محرومیت‌ها مجالی برای حضور و ایجاد تغییر در عرصه‌ی اجتماعی را به آنان نمی‌دهد سخنی گزاف است. و یا سخن از آزادی در ساختاری که نه‌تنها تکثرگرایی را به رسمیت نمی‌شناسد بلکه درصدد حذف و طرد اقلیت‌هاست؛ محلی از اعراب نخواهد داشت.
در این زمینه، علاوه بر حذف گروه‌های مختلف سیاسی از جرگه‌ی سیاست، می‌توان به محرومیت تحصیلی همکلاسی‌های بهائی‌مان، نقض آشکار حقوق مردم یارسان و اهل حق، پیروان عرفان کیهانی و سایر اقلیت‌های عقیدتی مذهبی اشاره کرد. نمی‌توان سخن از آزادی زد و امکان ساخت مسجد را از پیروان اهل سنت سلب کرد.
 در این میان فاجعه‌ای که خصوصاً در ده سال اخیر، همه‌ی ما را از صحبت از آزادی در این فضا شرمسار می‌کند؛ حمله به اماکن مذهبی اهل تصوف و عرفان در ایران است. در این مورد چکیده‌ی پژوهشی که ذیل درس انقلاب اسلامی ارائه‌شده در مرکز معارف دانشگاه نموده‌ام، را خدمتتان عرض می‌کنم.
حمله به دراویش و تخریب حسینیه‌های آنان در شهرهای مختلف ایران، از جمله قم، بروجرد و اصفهان تا انجا پیش رفت که این بی‌حاشیه‌ترین و کم‌آزارترین بخش اجتماعی جامعه‌ی ایران را به عرصه‌ی اعتراضات مدنی کشانید. در پی تخریب حسینیه‌های دراویش، وکلای آنان نیز که قصد پیگیری پرونده را از منظر حقوقی داشتند روانه‌ی زندان اوین شدند. حصر، نفی بلد، زندانی کردن، ضرب و شتم در تجمعات مدنی، اخراج از کار دولتی، ممنوعیت تحصیلی، احضارهای پی در پی و بدون دلیل، تخریب حسینیه‌ها و مقبره‌های بزرگان عرفان، ممانعت از برگزاری مجالس درویشی و راه‌اندازی تبلیغات گسترده علیه اهل تصوف و عرفان از واقعیت‌های اجتماعی است که دراویش ایران با آن دست و پنجه نرم می‌کنند.
و این در حالی است که قطب سلسله‌ی نعمت‌اللهی گنابادی، دکتر نورعلی تابنده، که خود حقوق‌دان و استاد حقوق در دانشگاه‌های کشور بوده است، با داشتن دانش حقوقی و اندیشه‌ی قانون‌محوری همواره پیروان خود را به التزام به قانون سفارش کرده است. این رویکرد مدنی تا انجا بود که مرکز مطالعات بی‌خشونت اسم ایشان را در کنار اسامی‌ای چون گاندی، ماندلا، واسلا هاول و دیگران به‌عنوان قهرمان بی‌خشونت معرفی کرده است.
در طول تاریخ این کشور، حلاج‌ها و مشتاقعلی‌شاهان کرمانی و عین‌القضات‌های همدانی به فتوای قشریون و به فجیع‌ترین حالات کشته شده‌اند و اکنون نیز بر پیروان طریقت و عرفان، اینچنین سخت گرفته می‌شود. و همه‌ی اینها در حالی رخ می‌دهد که در طول این ده سال بایکوت خبری دراویش و شخص دکتر تابنده، سبب شده است که هیچ روزنامه و یا رسانه‌ی داخلی حتی یک خط در این‌باره ننویسند. عرایض خود را با ابیاتی از حضرت حافظ به پایان می‌برم: 
دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال                              بی‌تکلف بشنو دولت درویشان است
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی                       از ازل تا به ابد فرصت درویشان است