دوشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۹۵


 هو
۱۲۱
مؤمنان  معدود لیک  ایمان  یکی        جسمشان معدود، لیکن جان یکی
کمتر از یک ماه تا رسیدن نوروز مانده بود که درویشان در سوم اسفند ۱۳۸۷ به امید عدالت بهار، رهسپار «بهارستان» شدند، تا در خانه‌ی ملت داد از بیداد زنند که شاید قانون مرهم زخم‌هایشان شود اما در پی این خیال، آنچه را می‌خواستند در خود یافتند و آنچه را باید در همراهی و محبت و الفت دل‌هاشان با یکدیگر دیدند. اراده و عزم پراکنده‌ی درویشان در آن روز  به هم پیوست و در بهارستان بسان رودی شد که از قله‌ی معرفت و از چشمه‌ی محبت آمده بود.
درویشان از سوم اسفند آموختند که بهار آن موسم است که گرد هم می‌آیند و با هم بودن را تجربه می‌کنند و درمى‌يابند مادامی که همدل هستند، برای آنها بهار و نوروز است و فرقی ندارد که زمستان باشد یا نباشد و سرما بیداد کند یا نکند.
آموختند که اگر زمستان ایشان را پراکنده و افسرده‌دل می‌خواهد، با تکیه بر هم‌دلی و اتحاد می‌توان عقل ایمانی و اراده‌ی جمعی را شکوفا کرد و مروج عدالت، عقلانیت و دوستی شد.
آموختند همچون آن درخت باشند که در زیر خروارها برف و یخ شکوفه می‌کند، تا هم خود نماد استواری و صلابت باشد و هم زمستان را تذکار بدهد که در میان درختان خشکیده از سرما، تک‌در‌ختی هست که با وجود انجماد و فسردگی، شکوفه می‌کند و نویدبخش آمدن بهار می‌شود!  
آموختند که در زمستان پرمشقت و همراه با هزاران محرومیت، به جای خو کردن به تنهایی، گرمای همراهی و همدلی  را به یاری گیرند و در سایه‌ی پربرکت اتحاد، در خزان دلتنگی‌ها و در سرمای سختی‌ها،  چهار فصل سال را بهار کنند.
درویشان در سرمای جانسوز زمستان، چراغ سوم اسفند را همواره فروزان می‌دارند تا روزی که اجحاف و نابرابری و دشمنی، به بهار دوستی و عدالت و برابری تبدیل شود.
مدیریت و پرسنل سایت مجذوبان نور، روز جهانی درویش را كه متأثر از آموزه‌های عرفانی و اندیشه‌ی قانون‌مدار و خشونت‌پرهیز جناب آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه) است، ابتدا به ايشان و سپس به دراویش سلسله‌ی نعمت‌اللهی گنابادی و تمام سالکین طریقت و اهل معرفت تبریک و تهنیت عرض مینم‌اید و امیدواریم که مخالفان عرفان و تصوف، به جای هزینه کردن سرمایه‌های کشور برای دشمن‌تراشی و تلاش عبث برای خاموش کردن چراغ فروزان مکتب درویشی که رکن رکین تاریخ اسلام و فرهنگ ایرانی‌ست، توان و نیروی خود را صرف همدل شدن ملت ایران کنند تا از این رهگذر همه‌ی روزها، روز ایران و ایرانیان شود. و این است معنای واقعی فرمایش حضرت آقای رضاعلیشاه که «هر روز، روز درویش است».
مجذوبان نور

جناب ایزدگشسب در حدود سال ۱۳۰۳ هـ. ق (۱۲۶۲ هـ. ش) در گلپایگان متولد گردید، از شش تا هیجده سالگی در موطن اصلی «گلپایگان» به تحصیل علوم و فنون ادبیه پرداخت و در سال ۱۳۲۰ هـ. ق رهسپار اصفهان گردید و نزد اساتید محترم، حاج آقا حسین بروجردی، سیدعلی نجف‌آبادی، میرزا محمدعلی تویسرکانی، جهانگیرخان قشقایی و غیره تلمذ نمود و پس از آن از محضر آیت الله عبدالحسین مدرس و آیت الله شیخ محمدحسین فشارکی اجازه اجتهاد گرفت و بعد از آن به تهران و خراسان شتافت و خدمت مرحوم حاج ملاسلطان علیشاه گنابادی به وادی عرفان و سلوک قدم نهاد و بعد از رحلت حضرت نورعلیشاه با آقای حاج شیخ محمدحسین صالح‌علیشاه تجدید عهد نمود و در تاریخ ۱۲ شوال ۱۳۲۷ هـ. ق در اقامه نماز جماعت و در تاریخ ۱۷ ربیع‌الثانی ۱۳۵۰ هـ. ق مجاز به دستگیری طالبین و ملقب به لقب «درویش ناصرعلی» گردید. جنابش بعد از ۱۶ سال راهنمایی و دستگیری طالبین در شب جمعه ۱۳۲۶/۰۱/۰۷ هـ.ش مطابق با ۵ جمادی الاولی سال ۱۳۶۶ هـ.ق دعوت حق را لبیک گفت و در قبرستان تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد.
از سال ۱۳۲۶ هـ.ش این مکان زیارتگاه دراویش نعمت اللهی سلطان علیشاهی گنابادی بوده و این مکان در تاریخ ۱۳۸۴/۰۴/۳۰ در فهرست آثار ملی ثبت گردید. تا اینکه در سحرگاه روز چهارشنبه ۱۳۸۷/۱۱/۳۰ هـ.ش توسط نیروهای امنیتی و لباس شخصی‌ با برنامه ریزی قبلی با سه دستگاه لودر دیوارهای حسینیه و مقبره را تخریب کردند و تمام فرش‌ها و لوازم آنجا را بخود بردند و آنجا را محاصره کردند و شب جمعه که دراویش برای اقامه نماز جماعت به آنجا مراجعت کردند توسط نیروهای امنیتی با باتوم برقی و گاز اشک آور سعی در متفرق ساختن دراویش داشتند و حدود ۴۰ نفر از دراویش گنابادی را دستگیر و به مکان نا‌معلومی منتقل کردند. این عمل وحشیانه که برای سومین بار برای مکان‌های برگزاری مجالس دراویش گنابادی اتفاق می‌افتاد (اولین بار در قم «تخریب حسینیه شریعت» و دومین بار تخریب حسینیه دراویش در بروجرد) به همدلی دراویش گنابادی در اعتراض به روند تخریب حسینیه‌ها در تجمع مقابل مجلس شورای اسلامی تبدیل شد و روز سوم اسفند «روز جهانی درویش» را رقم زد.

شنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۹۵

محمد شریفی‌مقدم در تریبون آزاد دانشگاه شریف از فشارها بر اهل عرفان و تصوف گفت


 گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر است                      اما چه سود، حاصل گل‌های پرپر است
 طرح بحثی که بنده خواهم داشت ذیل عنوان کلی این تریبون یعنی آزادی پس از انقلاب اسلامی است.
فیلسوفان سیاسی برای آزادی دو شاخصه‌ی مهم در نظر گرفته‌اند؛ یکی فقدان مانع و دیگری امکان بروز و انجام خواست مورد نظر؛ از این منظر پرنده در قفس به دلیل وجود مانع از آزادی محروم است حال اگر پرنده از قفس ازاد باشد اما مجال پرواز نداشته باشد (به دلیل ضعف یا آسیب دیدن پرها) بازهم بی‌بهره از آزادی است.
با این تعریف سخن از آزادی برای فرودستان جامعه، که از بدیهی‌ترین حقوق خود محروم بوده و این محرومیت‌ها مجالی برای حضور و ایجاد تغییر در عرصه‌ی اجتماعی را به آنان نمی‌دهد سخنی گزاف است. و یا سخن از آزادی در ساختاری که نه‌تنها تکثرگرایی را به رسمیت نمی‌شناسد بلکه درصدد حذف و طرد اقلیت‌هاست؛ محلی از اعراب نخواهد داشت.
در این زمینه، علاوه بر حذف گروه‌های مختلف سیاسی از جرگه‌ی سیاست، می‌توان به محرومیت تحصیلی همکلاسی‌های بهائی‌مان، نقض آشکار حقوق مردم یارسان و اهل حق، پیروان عرفان کیهانی و سایر اقلیت‌های عقیدتی مذهبی اشاره کرد. نمی‌توان سخن از آزادی زد و امکان ساخت مسجد را از پیروان اهل سنت سلب کرد.
 در این میان فاجعه‌ای که خصوصاً در ده سال اخیر، همه‌ی ما را از صحبت از آزادی در این فضا شرمسار می‌کند؛ حمله به اماکن مذهبی اهل تصوف و عرفان در ایران است. در این مورد چکیده‌ی پژوهشی که ذیل درس انقلاب اسلامی ارائه‌شده در مرکز معارف دانشگاه نموده‌ام، را خدمتتان عرض می‌کنم.
حمله به دراویش و تخریب حسینیه‌های آنان در شهرهای مختلف ایران، از جمله قم، بروجرد و اصفهان تا انجا پیش رفت که این بی‌حاشیه‌ترین و کم‌آزارترین بخش اجتماعی جامعه‌ی ایران را به عرصه‌ی اعتراضات مدنی کشانید. در پی تخریب حسینیه‌های دراویش، وکلای آنان نیز که قصد پیگیری پرونده را از منظر حقوقی داشتند روانه‌ی زندان اوین شدند. حصر، نفی بلد، زندانی کردن، ضرب و شتم در تجمعات مدنی، اخراج از کار دولتی، ممنوعیت تحصیلی، احضارهای پی در پی و بدون دلیل، تخریب حسینیه‌ها و مقبره‌های بزرگان عرفان، ممانعت از برگزاری مجالس درویشی و راه‌اندازی تبلیغات گسترده علیه اهل تصوف و عرفان از واقعیت‌های اجتماعی است که دراویش ایران با آن دست و پنجه نرم می‌کنند.
و این در حالی است که قطب سلسله‌ی نعمت‌اللهی گنابادی، دکتر نورعلی تابنده، که خود حقوق‌دان و استاد حقوق در دانشگاه‌های کشور بوده است، با داشتن دانش حقوقی و اندیشه‌ی قانون‌محوری همواره پیروان خود را به التزام به قانون سفارش کرده است. این رویکرد مدنی تا انجا بود که مرکز مطالعات بی‌خشونت اسم ایشان را در کنار اسامی‌ای چون گاندی، ماندلا، واسلا هاول و دیگران به‌عنوان قهرمان بی‌خشونت معرفی کرده است.
در طول تاریخ این کشور، حلاج‌ها و مشتاقعلی‌شاهان کرمانی و عین‌القضات‌های همدانی به فتوای قشریون و به فجیع‌ترین حالات کشته شده‌اند و اکنون نیز بر پیروان طریقت و عرفان، اینچنین سخت گرفته می‌شود. و همه‌ی اینها در حالی رخ می‌دهد که در طول این ده سال بایکوت خبری دراویش و شخص دکتر تابنده، سبب شده است که هیچ روزنامه و یا رسانه‌ی داخلی حتی یک خط در این‌باره ننویسند. عرایض خود را با ابیاتی از حضرت حافظ به پایان می‌برم: 
دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال                              بی‌تکلف بشنو دولت درویشان است
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی                       از ازل تا به ابد فرصت درویشان است